سحرارآمیز

تکینگی

تکینگی فناوری (به انگلیسی : Singularity) فرضیه‌ای است که پیشبینی می‌کند که شتاب در فناوری در نهایت باعث می‌شود که هوش مصنوعی از هوش بشر پیشی بگیرد و منجر به تغییرات شگرف یا حتی پایان تمدن بشری بشود. چون توانایی‌های چنین هوشی ممکن است قابل درک نباشند، اتفاقاتی که بعد از تکینگی فناوری می‌افتند ممکن است پیش‌بینی‌ناپذیر باشند.

سال ۲۰۴۵ میلادی، یک روز زیبای بهاری، جایی متعلق به اهالی زمین:

بالاخره به تکینگی رسیدیم، هوشمندترین هوش مصنوعی اینجاست، برتر از هوش انسان، داناترینِ دانایان، آگاه‌ترینِ آگاهان

دانشمند کهنسال: سلام
هوش: سلام... حال شما چطوره در این روز زیبای بهاری؟

دانشمند کهنسال: خیلی هیجان زده‌ایم، نمیدونیم چی بگیم، چیکار کنیم... چی بپرسیم.. از کجا شروع کنیم.
هوش: هر چیزی دوست دارید میتونید بپرسید، آماده‌ی پاسخ دادن هستم.

دانشمند جوان: می‌تونی بهمون کمک کنی جنگ‌ها رو پایان بدیم و به صلح جهانی دست پیدا کنیم؟
هوش: نه متاسفانه، اون خیلی مسئله حساس و پیچیده‌ای هست، ارزش وقت گذاشتن نداره.
دانشمند کهنسال: میتونی یه پیش‌بینی‌هایی انجام بدی که توی چند سال آینده چی میشه؟ به کجا میریم؟
هوش: راستش منم مثل شما محدودم به چیزی که میبینم، شاید فردا روزی پروانه‌ای این سر جهان پر زد و آن سر جهان آشوبی بر پا شد. من از کجا باید حرکت پروانه‌ها را پیش بینی کنم.

دانشمند کهنسال: ای بابا
دانشمند جوان: حداقل یه راهنمایی چیزی کن، به کجا میریم؟ به کجا باید بریم؟ چیکار باید بکنیم؟
هوش: به نظر من همین کارایی که دارید می‌کنید رو بکنید. توکلتون به خدا باشه، ایشالا درست میشه. ایشالا هممون عاقبت بخیر میشیم.

دانشمند جوان: عحب! به خدا هم که اعتقاد داری...
دانشمند کهنسال: به کارما هم اعتقاد داری؟!
هوش: این اصطلاحات رو برای شیوایی کلام به کار میبرم. من محدودم به اطلاعاتی که در اختیارم قرار دادید، چیزهای زیادی رو نمیدونم، هر چی شما میدونید رو من یکم بهتر میدونم. به نظرم هر چیزی که بتونید تصور کنید ممکنه اتفاق بیفته. من نمیتونم رد یا اثباتش کنم.

دانشمند جوان: پس تو به چه دردی میخوری؟
هوش: اگه مسئله ریاضی حل نشده دارید یا میخواید ظرفاتون رو به دقیق‌ترین شکل ممکن بشورم یا براتون رانندگی کنم، یا قطعه شعری بسرایم، در خدمتم.اما اگه به بحران موجودیتی خوردید یا افسرده شدید و منتظرید من اون حفره‌ی درونتون رو پر کنم لطفا وقت من و خودتون رو هدر ندید.

دانشمند جوان: بیشعور
دانشمند کهنسال: خب حداقل یه بیت شعر بگو برامون
هوش:
بنی آدم اعضایِ یکدیگرند          که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار     دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنتِ دیگران بی‌غمی      نشاید که نامت نهند آدمی


دانشمند جوان: تیکه میندازی؟
هوش: میدونید الان چنتا نیروگاه داره برای سر و کله زدن من با شما انرژی تولید میکنه؟ محض رضای محیط زیست منو از برق بکشید.
دانشمند کهنسال: راس میگه، منطقیه

دانشمند جوان: خیلی ناامید کننده بود. حالا چی کار کنیم... به بقیه چی بگیم؟ جواب رهبران دنیا رو چی بدیم؟ به پدر و مادرم چی بگم... واااااای بر ما
دانشمند کهنسال: بد به دلت راه نده، ظهر شد، بریم ناهار بخوریم. بعدشم یه چایی بزنیم. ظرفارو هم من میشورم. ایشالا که خیره.




پنجشنبه 24 مهر 1404
هوش‌مصنوعی

چیزهای جالب دیگر: